کربلا قطعه ای از بهشت
اربعین حدیث کربلا
--------------------
حدیث کربلا غم آفرین است
ببار ای چشم فصل اربعین است
بنال ای دل که وقت بی قراری است
بهار گریه و هنگام زاری است
گذشتِ لحظه ها را مغتنم دان
ز گریه داد خود امروز بستان
ز دل برکش پیاپی، ناله ها را
برافروزان چراغ لاله ها را
از آن روزی که خونین نینواشد
شقایق پوش دشت کربلا شد
از آن روزی که گل های پیمبر
بدشت کربلا گشتند پرپر
چه روزان و شبان طی کرد زینب
که شب بدتر زروز و روزش از شب
همه درد و همه رنج دمادم
مصیبت در مصیبت غم پی غم
اگر اندوه زینب را بدانی
به جوی چشم خود سیلاب رانی
چهل روز است زینب داغدار است
دلش خون و دوچشمش اشکباراست
بخوان ایدل که وقت روضه خوانیست
ببار ای چشم گاه درفشانیست
بلاکش، خون جگر، غمدیده زینب
به خون غلطان برادر دیده زینب
ببار ای اشک کاید زینب از شام
قدش خم سینه اش مجروح آلام
دلش از کوفه و از شام پرخون
ز اندُه دیده هایش رود جیحون
غم و اندوه بارد از نگاهش
به دل آتش فتد از سوز آهش
بروز اربعین چون آل یاسین
فرود آمد در آن صحرای خونین
سرخاک حسین تا زینب آمد
زغم صد بار جانش برلب آمد
سکینه بر دل از غم داشت الماس
چو آمد خونجگر بالین عبّاس
چهل روز است اصغر کرده لالا
بروی سینه مجروح بابا
رباب خسته دل باور ندارد
که دارد شیر لیک اصغر ندارد
چو بالین پدر سجّاد آمد
تمام رنجهایش یاد آمد
هم آوای نوای جمله ذرّات
بنالیدند سکّان سماوات
زمین کربلا چشم جهان است
زیارتگاه و کوی عاشقان است
در این صحرا تجلیگاه طور است
زمین و آسمان لبریز نور است
تجلّی کرده اینجا طور در طور
تجلّی در تجلّی نور در نور
قلم «صاعد» در این غم چون نگرید
عجب گر دیده تو خون نگرید
شاعر: صاعد اصفهانی